۱۳۹۳ بهمن ۱, چهارشنبه

بخش هایی از کتاب مقدس درباره معجزات پاره 3

  لوقا باب ۵ آیه ۱ تا ۱۱ 
   ۱ یک روز عیسی در کنار دریاچه جنیسارت ایستاده بود و مردم به طرف او هجوم آورده بودند تا کلام خدا را از زبان او بشنوند. ۲ عیسی ملاحظه کرد که دو قایق در آنجا لنگر انداخته اند و ماهیگیران پیاده شده بودند تا تورهای خود را بشویند. ۳ عیسی به یکی از قایقها که متعلق به شمعون بود سوار شد و از او تقاضا کرد که کمی از ساحل دور شود و در حالیکه در قایق نشسته بود به تعلیم مردم پرداخت. ۴ در پایان صحبت به شمعون گفت:« به قسمتهای عمیق آب بران و تورهایتان را برای صید به آب بیندازید.» ۵ شمعون جواب داد:« ای استاد، ما تمام شب زحمت کشیدیم و اصلاً چیزی نگرفتیم، اما حالا که تو میفرمائی، من تورها را میاندازم.» ۶ آنها چنین کردند و آنقدر ماهی صید کردند که نزدیک بود تورهایشان پاره شود. ۷ پس به همکاران خود که در قایق دیگر بودند اشاره کردند که به کمک آنان بیایند. ایشان آمدند و هر دو قایق را از ماهی پر کردند به طوریکه نزدیک بود غرق شوند. ۸ وقتی شمعون پطرس متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است پیش عیسی زانو زد و عرض کرد:« ای خداوند، از پیش من برو چون من خطاکارم.» ۹ او و همه همکارانش از صیدی که شده بود متحیر بودند. ۱۰ همکاران او یعقوب و یوحنا پسران زبدی نیز همان حال را داشتند. عیسی به شمعون فرمود:« نترس، از این پس مردم را صید خواهی کرد.» ۱۱ به محض اینکه قایقها را به خشکی آوردند، همه چیز را رها کردند و به دنبال او رفتند.
   لوقا باب ۷ آیه ۱۱ تا ۱۶ 
   ۱۱ فردای آن روز عیسی با شاگردان خود به اتفاق جمعیت زیادی به شهری بنام نائین رفت. ۱۲ همینکه بدروازه شهر رسید با تشییع جنازه ای روبرو شد. شخصی که مرده بود پسر یگانۀ یک بیوه زن بود. بسیاری از مردم شهر همراه آن زن بودند. ۱۳ وقتی عیسی خداوند آن مادر را دید دلش بحال او سوخت و فرمود:« دیگر گریه نکن.» ۱۴ عیسی جلوتر رفت و دست خود را روی تابوت گذاشت و کسانیکه تابوت را می بردند ایستادند. عیسی فرمود:« ای جوان به تو می گویم برخیز.» ۱۵ آن مرده نشست و شروع به صحبت کرد و عیسی او را به مادرش باز گردانید. ۱۶ همه ترسیدند و خدا را تمجید کرده گفتند:« پیامبر بزرگی در میان ما ظهور کرده است» و همچنین می گفتند:« خدا آمده است تا قوم خود را رستگار سازد.»
   لوقا باب ۱۳ آیه ۱۰ تا ۱۷ 
   ۱۰ یک روز سبت عیسی در کنیسه ای به تعلیم مشغول بود. ۱۱ در آنجا زنی حضور داشت که روحی پلید او را مدت هجده سال رنجور کرده بود. پشتش خمیده شده بود و نمی توانست راست بایستد. ۱۲ وقتی عیسی او را دید به او فرمود: «ای زن، تو از بیماریخود شفا یافتی.» ۱۳ بعد دستهای خود را بر او گذاشت و فرا قامت او راست شد و به شکر گزاری پروردگار پرداخت. ۱۴ اما در عوض سرپرست کنیسه از اینکه عیسی در روز سبت شفا داده بود، دلگیر شد و به جماعت گفت: «شش روز تعیین شده است که باید کار کرد، در یکی از آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز سبت.» ۱۵ عیسی خداوند در جواب او فرمود: «ای ریاکاران، آیا کسی در میان شما پیدا می شود که در روز سبت گاو یا الاغ خود را از آخور باز نکند و برای آب دادن بیرون نبرد؟ ۱۶ پس چه عیب دارد اگر این زن که دختر ابراهیم است و هجده سال گرفتار شیطان بود، در روز سبت از این بندها آزاد شود؟» ۱۷ وقتی عیسی این سخنان را فرمود مخالفان او خجل گشتند، در حالی که عموم مردم از کارهای شگفت انگیزی که انجام می داد، خوشحال بودند.
   لوقا باب ۱۴ آیه ۱ تا ۶ 
   ۱ در یک روز سبت عیسی برای صرف غذا به منزل یکی از بزرگان فرقه فریسی رفت. آنان با دقت مراقب او بودند. ۲ آنجا در برابر او مردی بود که مبتلا به مرض تشنگی بود. ۳ عیسی از معلمان شریعت و فریسیان پرسید: «آیا شفای بیماران در روز سبت جایز است یا خیر؟» ۴ آنها چیزی نگفتند. پس عیسی آن مرد را شفا داد و مرخص فرمود. ۵ بعد رو به آنان کرد و فرمود: «اگر پسر یا گاو یکی از شما در چاه بیفتد آیا به خاطر اینکه روز سبت است در بیرون آوردنش دچار تردید خواهید شد؟» ۶ و آنها برای این سوال جوابی نیافتند.
   لوقا باب ۱۷ آیه ۱۱ تا ۱۹ 
   ۱۱ عیسی در سفر خود به سوی اورشلیم از مرز بین سامره و جلیل می گذشت. ۱۲ هنگامی که می خواست به دهکده ای وارد شود با ده نفر جذامی رو به رو شد. آنان دور ایستادند ۱۳ و فریاد زدند: «ای عیسی، ای استاد، به ما رحم کن.» ۱۴ وقتی عیسی آنان را دید فرمود: «بروید و خود را به کاهنان نشان بدهید.» و همچنان که می رفتند پاک گشتند. ۱۵ یکی از ایشان وقتی دید شفا یافته است در حالی که خدا را با صدای بلند حمد می گفت بازگشت. ۱۶ خود را پیش پاهای عیسی انداخت و از او سپاسگزاری کرد. این شخص یک سامری بود. ۱۷ عیسی در این خصوص فرمود: «مگر هر ده نفر پاک نشدند؟ پس آن نه نفر دیگر کجا هستند؟ ۱۸ آیا غیر از این بیگانه کسی نبود که برگردد و خدا را حمد گوید؟» ۱۹ به آن مرد فرمود: «بلند شو و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»
   لوقا باب ۲۲ آیه ۴۹ تا ۵۱ 
   ۴۹ وقتی پیروان او آنچه را که در جریان بود دیدند گفتند: «خداوندا، شمشیرهایمان را بکار ببریم؟» ۵۰ و یکی از آنان به غلام کاهن اعظم زد و گوش راستش را برید. ۵۱ اما عیسی جواب داد: «دست نگه دارید.» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد.

۱۳۹۳ دی ۲۷, شنبه

اسلام و حقوق بشر بخش سی و یک

اما چرا خميني بعد از به قدرت رسيدن تا حدودي اجازه ي حضور زنان را در جامعه داد؟. جواب بسيار ساده است: حفظ حكومت. همانطور كه مي دانيد خميني در نامه اي كه به توكلي وزير كار دولت موسوي نوشت مطرح كرد كه دولت اسلامي مي تواند هر حكمي از احكام اسلامي را بر حسب مصلحت حكومت تعطيل كند. بنابر اين بنا به نياز حكومت، اين حرام را نيز حلال كرد.
شاهد ديگر بر اتفاق نظرپيامبر، صحابه، امامان شيعه و علماي سني وشيعه در مورد زنان اين است كه همسران هيچيك از آنان در طول تاريخ افراد ارزشمندي نبوده اند. كدام نويسنده، محقق يا فرد مفيد اجتماعي در بين زنان آنان وجود دارد؟ هيچ از نظر دانش فيزيولوژي و روانشناسي، زن و مرد و سياه و سفيد همه ساختار كلي جسمي و رواني يكساني دارند و همه انسانند و طبعا بايد
از حقوق انساني مساوي برخوردار باشند. البته هيچ دو انساني از نظر جزئيات تمام استعدادها و توانائي ها صد در صد يكسان نيستند چه مرد وچه زن. ولي اين دليل بر عدم مساوات از نظر حقوق انساني نمي شود. اين مطلب در بخش اول كتاب مورد بحث واقع شد.
اما سوال اساسي: آيا اين احكام زنان، در جهان امروز قابل قبولند و آيا اين احكام قابل اجرا هستند ؟ آيا تو بعنوان يك زن حاضري اينهمه تحقير شوي؟ و آيا تو بعنوان يك مرد حاضري با همسرت مثل يك مادون انسان رفتار كني؟
روحانيون
در تمام اديان از جمله اسلام، عالمان دين عملا يك طبقه ي برتر اجتماعي را تشكيل مي دهند. بلاشك طبقه ي روحانيون بعد از پادشاهان برترين طبقه ي اجتماعي بوده اند. احاديث فراواني با تاكيد بسيار بر لزوم احترام و لزوم تبعيت از عالمان دين (رو حانيون) وارد شده است اين احاديث بهمراه سوء استفاده ي اكثريت آنان، روحانيون را به طبقه ي برتري تبديل كرده كه از دسترنج مردم ارتزاق ميكنند. تقريبا در هيچ امري مساوي و برابر با مردم بحساب نمي آيند و هميشه برترند. مردم بهترين هاي خود را در اختيار آنان مي گذارند. مردم بدون چون و چرا از آنان تبعيت مي كنند.تسليم در مقابل خدا و پيامبر عملا به تسليم برده وار در مقابل روحانيون بدل شده است. چون خدا كه در دسترس نيست پيامبر هم كه مرده است، طبعا اين تسليم به تسليم در مقابل روحانيون تعبير شده است .

۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبه

بخش هایی از کتاب مقدس درباره معجزات پاره 2

مرقس باب ۱ آیه ۲۳ تا ۲۶ 
   ۲۳ در همان موقع مردی که روح ناپاک داشت وارد کنیسه شد و فریاد زد: ۲۴ «ای عیسی ناصری ، باما چکار داری؟ آیا آمده ای ما را نابود کنی؟ من میدانم تو کی هستی ، ای قدوس خدا.» ۲۵ اما عیسی او را سرزنش کرده گفت:« ساکت شو و از این مرد بیرون بیا» ۲۶ روح ناپاک آن مرد را تکان سختی داد و با فریاد بلند از او خارج شد.
   مرقس باب ۱ آیه ۲۹ تا ۳۱ 
   ۲۹ آنها از کنیسه بیرون آمدند و باتفاق یعقوب و یوحنا یک راست به خانه شمعون و اندریاس رفتند. ۳۰ مادر زن شمعون تب داشت و خوابیده بود. بمحض اینکه عیسی به آنجا رسید او را از حال آن زن با خبر کردند. ۳۱ عیسی پیش او رفت، دستش را گرفت و او را برخیزانید، تبش قطع شد و به پذیرائی آنها پرداخت.
   مرقس باب ۱ آیه ۴۰ تا ۴۵ 
   ۴۰ یک نفر جذامی پیش عیسی آمد، زانو زد و تقاضای کمک کرد و گفت :« اگر بخواهی می توانی مرا پاک سازی.» ۴۱ دل عیسی بحال او سوخت ، دست خود را دراز کرد، او را لمس نمود و فرمود: « البته می خواهم، پاک شو. » ۴۲ فوراً جذامش برطرف شد و پاک گشت. ۴۳ بعد عیسی در حالیکه او را مرخص می کرد با تاکید فراوان ۴۴ به او فرمود «مواظب باش چیزی به کسی نگوئی بلکه برو خود رابه کاهن نشان بده و بخاطر اینکه پاک شده ای قربانی ای را که موسی حکم کرده تقدیم کن تا برای شفای تو شهادتی باشد». ۴۵ اما آن مرد رفت و این خبر را در همه جا منتشر کرد، بطوریکه عیسی دیگر نمی توانست آشکارا وارد شهر بشود بلکه در جاهای خلوت شهر می ماند و مردم از همه طرف پیش او می رفتند.
   مرقس باب ۲ آیه ۱ تا ۱۲ 
   ۱ بعد از چند روز عیسی به کفرناحوم برگشت و به همه خبر رسید که او در منزل است. ۲ عده زیادی در آنجا جمع شدند، بطوریکه حتی در جلوی در خانه هم جائی نبود و عیسی پیام خود را برای مردم بیان می کرد. ۳ عده ای مرد مفلوجی را که بوسیله چهار نفر حمل میشد مزد او آوردند. ۴ اما بعلت زیادی جمعیت نتوانستند او را پیش عیسی بیآورند، پس سقف اطاقی را که عیسی در آنجا بود برداشتند و وقتی آنجا را باز کردند مرد مفلوج را در حالی که روی تشک خود خوابیده بود پائین گذاشتند. ۵ عیسی وقتی ایمان ایشان را دید به مرد مفلوج گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد.» ۶ چند نفر از ملایان یهود که آنجا نشسته بودند پیش خود فکر کردند: ۷ « چرا این شخص چنین می گوید ؟ این کفر است، کی جز خدا می تواند گناهان را بیامرزد؟». ۸ عیسی فوراً فهمید آنها چه افکاری در دل خود دارند. پس بآنها فرمود: « چرا چنین افکاری را در دل خود راه می دهید؟ ۹ آیا به این مفلوج گفتن « گناهانت آمرزیده شد» آسانتر است یا گفتن « برخیز تشک خود را بردار و راه برو.»؟ ۱۰ اما برای این که بدانید پسر انسان در روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد، به آن مفلوج فرمود ۱۱ « بتو می گویم برخیز ، تشک خود را بردار و بخانه برو.» ۱۲ او برخاست و فوراً تشک خود را برداشت و در برابر چشم همه خارج شد. همه بسیار تعجب کردند و خدا را حمد کنان می گفتند « ما تا بحال چنین چیزی ندیده ایم.»
   مرقس باب ۳ آیه ۱ تا ۵ 
   ۱ عیسی بار دیگر به کنیسه رفت . در آنجا مردی حضور داشت که دستش خشک شده بود. ۲ فریسیان مراقب بودند ببینند آیاعیسی او را در روز سبت شفا میدهد تا اتهامی علیه او پیدا کنند. ۳ عیسی به آن مرد علیل فرمود « بیا جلو بایست » ۴ بعد به آنها گفت :« آیا در روز سبت خوبی کردن رواست یا بدی کردن؟ نجات دادن یا کشتن؟» آنها خاموش ماندند . ۵ عیسی با خشم بآنها نگاه کرد زیرا از سنگدلی آنها متأسف بود و سپس به آن مرد فرمود « دستت را دراز کن » او دستش را دراز کرد و مانند اول سالم شد .
   مرقس باب ۴ آیه ۳۵ تا ۴۱ 
   ۳۵ عصر همان روزعیسی به شاگردان فرمود:« به آن طرف دریا برویم .» ۳۶ پس آنها جمعیت را ترک کردند و او را با همان قایقی که در آن نشسته بود بردند و قایقهای دیگری هم همراه آنها بود . ۳۷ طوفان شدیدی برخاست و امواج بقایق میزد بطوریکه نزدیک بود قایق از آب پر شود . ۳۸ در این موقع عیسی در عقب قایق سر خود را روی بالشی گذارده و خوابیده بود، او را بیدار کردند و باو گفتند: « ای استاد، مگر در فکر ما نیستی؟ نزدیک است غرق شویم!» ۳۹ او برخاست و با پرخاش به باد فرمان داد و به دریا گفت « ساکت و آرام شو .» باد ایستاد و آرامش کامل برقرار شد . ۴۰ بعد عیسی بایشان فرمود: «چرا اینقدر ترسیده اید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟» ۴۱ آنها وحشت زده به یکدیگر می گفتند: «این کیست که حتی باد و دریا هم از او اطاعت می کنند؟»
   مرقس باب ۵ آیه ۱ تا ۲۰ 
   ۱ به این ترتیب آنها به طرف دیگر دریا ، به سرزمین جدریان رفتند. ۲ همین که عیسی قدم به خشکی گذاشت مردی که گرفتار روح پلید بود از مقبره ها بیرون آمده پیش او رفت. ۳ او در میان مقبره ها زندگی می کرد و هیچ کس نمی توانست او را حتی با زنجیر در بند نگهدارد. ۴ بارها او را با کنده و زنجیر بسته بودند، اما زنجیرها را پاره کرده و کنده ها را شکسته بود و هیچ کس نمی توانست او را رام کند . ۵ او شب و روز در اطراف مقبره ها و روی تپه ها آواره بود و دائماً فریاد می کشید و خود را با سنگ مجروح میساخت . ۶ وقتی عیسی را از دور دید ،دوید و در برابر او سجده کرد ۷ و با صدای بلند فریاد زد: « ای عیسی ، پسر خدای متعال ، با من چکار داری؟ ترا به خدا مرا عذاب نده .» ۸ زیرا عیسی باو گفته بود: « ای روح ناپاک از این مرد بیرون بیا.» ۹ عیسی از او پرسید: « اسم تو چیست؟ » او گفت: « اسم من لژیون است ، چون ما عده زیادی هستیم .» ۱۰ و بسیار التماس کرد که عیسی آنها را از آن سرزمین بیرون نکند. ۱۱ در این موقع یک گله بزرگ خوک در آنجا بود که روی تپه ها میچریدند. ۱۲ ارواح باو التماس کرده گفتند: « ما را به میان خوکها بفرست تا به آنها وارد شویم .» ۱۳ عیسی به آنها اجازه داد و ارواح ناپاک بیرون آمدند و در خوکها وارد شدند و گله ای که تقریباً دو هزار خوک بود با سرعت از سراشیبی به طرف دریا دویدند و در دریا غرق شدند. ۱۴ خوک بانان فرار کردند و این خبر را در شهر و حومه های اطراف پخش کردند . مردم از شهر بیرون رفتند تا آنچه را که اتفاق افتاده بود ببینند. ۱۵ وقتی آنها پیش عیسی آمدند و آن دیوانه را که گرفتار فوجی از ارواح پلید بود دیدند، که لباس پوشیده و با عقل سالم در آنجا نشسته است بسیار هراسان شدند. ۱۶ کسانی که شاهد ماجرا بودند ، آنچه را که برای مرد دیوانه و خوکها اتفاق افتاده بود برای مردم تعریف کردند. ۱۷ پس مردم از عیسی خواهش کردند از سرزمین آنها بیرون برود. ۱۸ وقتی عیسی می خواست سوار قایق بشود مردی که قبلاً دیوانه بود، از عیسی خواهش کرد که بوی اجازه دهد همراه او برود. ۱۹ اما عیسی به او اجازه نداد بلکه فرمود: « به منزل خود پیش خانواده ات برو و آنها را از آنچه خداوند از راه لطف خود برای تو کرده است آگاه کن. » ۲۰ آن مرد رفت و آنچه را عیسی برایش انجام داده بود در سر زمین دکاپولس منتشر کرد و همه مردم تعجب می کردند.
   مرقس باب ۵ آیه ۲۲ تا ۴۳ 
   ۲۲ یائیروس سرپرست کنیسه آن محل آمد و وقتی او را دید، در مقابل او سجده کرد ۲۳ و با التماس زیاد باو گفت: « دخترم در حال مرگ است خواهش می کنم بیا و دست خود را روی او بگذار تا خوب شود و زنده بماند.» ۲۴ عیسی با او رفت ، جمعیت فراوانی نیز بدنبال او رفتند. مردم از همه طرف به او هجوم می آوردند. ۲۵ در میان آنها زنی بود که مدت دوازده سال تمام مبتلا به خونریزی بود. ۲۶ او متحمل رنج های زیادی از دست طبیبان بسیاری شده و با وجودی که تمام دارائی خود را در این راه صرف کرده بود، نه تنها هیچ نتیجه ای نگرفته بود بلکه هر روز بدتر میشد. ۲۷ او در باره عیسی چیزهائی شنیده بود و به همین دلیل از میان جمعیت گذشت و پشت سر عیسی ایستاد. ۲۸ او با خود گفت « حتی اگر دست خود را به لباسهای او بزنم ، خوب خواهم شد.» ۲۹ پس لباس او را لمس کرد و خونریزی او فوراً قطع شد و در وجود خود احساس کرد که دردش درمان یافته است. ۳۰ در همان وقت عیسی پی برد که قوه ای از او صادر شده است. به جمعیت نگاهی کرد و پرسید « کی لباس مرا لمس کرد؟» ۳۱ شاگردانش باو گفتند « می بینی که جمعیت زیادی به تو فشار می آورند پس چرا می پرسی کی لباس مرا لمس کرد؟» ۳۲ عیسی به اطراف نگاه می کرد تا ببیند کی این کار را کرده است. ۳۳ اما زن که درک کرده بود شفا یافته است با ترس و لرز در برابر عیسی بخاک افتاد و تمام حقیقت را بیان کرد. ۳۴ عیسی باو فرمود « دخترم، ایمانت تو را شفا داده است، بسلامت برو و برای همیشه از این بلا خلاص شو.» ۳۵ هنوز صحبت عیسی تمام نشده بود که قاصدانی از خانه سرپرست کنیسه آمدند و گفتند: « دخترت مرده است دیگر چرا استاد را زحمت میدهی؟» ۳۶ اما عیسی به سخنان آنها توجهی نکرد و به سرپرست کنیسه فرمود: « نترس، فقط ایمان داشته باش» ۳۷ او به کسی جز پطرس و یعقوب و برادرش یوحنا اجازه نداد که بدنبال او برود. ۳۸ وقتی آنان به خانه سرپرست کنیسه رسیدند جمعیت آشفته ای را دیدند که با صدای بلند گریه و شیون می کردند. ۳۹ عیسی وارد منزل شد و به آنها فرمود: « چرا شلوغ کرده اید؟ برای چه گریه می کنید؟ دختر نمرده است بلکه در خواب است.» ۴۰ اما آنها به او خندیدند. عیسی همه را از خانه بیرون کرد و پدر و مادر دختر و همراهان خود را به جائیکه دختر بود برد. ۴۱ و دست دختر را گرفت و فرمود « طلیتا قومی» یعنی « ای دختر، بتو می گویم برخیز.» ۴۲ فوراً آن دختر برخاست و مشغول راه رفتن شد (او دوازده ساله بود). آنها از این کار مات و مبهوت ماندند ۴۳ اما عیسی با تأکید به آنها امر کرد که این موضوع را به کسی نگویند و از آنها خواست که به دختر خوراک بدهند.
   مرقس باب ۶ آیه ۳۵ تا ۵۲ 
   ۳۵ چون نزدیک غروب بود شاگردانش نزد او آمده گفتند « اینجا بیابان است و روز هم به پایان رسیده است . ۳۶ مردم را مرخص بفرما تا به مزرعه ها و دهکده های اطراف بروند و برای خودشان خوراک بخرند . » ۳۷ اما او جواب داد « خودتان به آنها خوراک بدهید . » آنها گفتند « آیا می خواهی برویم و در حدود هزار و پانصد تومان نان بخریم تا غذائی به آنها بدهیم ؟ » ۳۸ عیسی از آنها پرسید « چند نان دارید؟ بروید ببینید .» شاگردان تحقیق کردند و گفتند : « پنج نان و دو ماهی.» ۳۹ عیسی دستور داد که شاگردانش مردم را دسته دسته روی علفها بنشانند . ۴۰ مردم در دسته های صد نفری و پنجاه نفری روی زمین نشستند. ۴۱ بعد عیسی پنج نان و دو ماهی را گرفت ، به آسمان نگاه کرد و خدا را شکر نموده و نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند . او همچنین آن دو ماهی را میان آنها تقسیم کرد . ۴۲ همه خوردند و سیر شدند ۴۳ و شاگردان دوازده سبد پر از خرده ها ی باقی مانده نان و ماهی جمع کردند . ۴۴ در میان کسانی که از نانها خوردند پنج هزار مرد بودند . ۴۵ بعد از این کار، عیسی فوراً شاگردان خود را سوار قایق کرد تا پیش از او به بیت صیدا در آن طرف دریا بروند تا خودش مردم را مرخص کند. ۴۶ پس از آن که عیسی با مردم خداحافظی کرد ، برای دعا به بالای کوهی رفت . ۴۷ وقتی شب شد، قایق به وسط دریا رسید و عیسی در ساحل تنهابود. . ۴۸ بین ساعت سه و شش صبح بودکه دید شاگردانش گرفتار باد مخالف شده و با زحمت زیاد پارو میزنند. پس قدم زنان در روی آب بطرف آنهارفت و می خواست که از کنار آنها رد شود. ۴۹ وقتی شاگردان او را دیدند که روی دریا راه می رود خیال کردند که یک شبح است و فریاد میزدند، ۵۰ چون همه او را دیده و ترسیده بودند. اما عیسی فوراً صحبت کرده فرمود: « جرأت داشته باشید، من هستم، نترسید.» ۵۱ بعد سوار قایق شد و باد ایستاد و آنها بی اندازه تعجب کردند. ۵۲ ذهن آنها کند شده بود و از موضوع نانها هم چیزی نفهمیده بودند.
   مرقس باب ۷ آیه ۲۴ تا ۳۷ 
   ۲۴ بعد از آن عیسی از آنجا براه افتاد و بسرزمین صور رفته به خانه ای وارد شد و نمی خواست کسی بفهمد که او در آنجا است، اما نتوانست پنهان بماند. ۲۵ فوراً زنی که دخترش گرفتار روح ناپاک بود از بودن او در آنجا اطلاع یافت و آمده جلوی پای عیسی سجده کرد. ۲۶ او که زنی یونانی و از اهالی فینیقیه سوریه بود، از عیسی خواهش کرد که دیو را از دخترش بیرون کند. ۲۷ عیسی باو فرمود: « بگذار اول فرزندان سیر شوند، درست نیست نان فرزندان را گرفته و پیش سگها بیندازیم» ۲۸ زن جواب داد: « ای آقا درست است اما سگهای خانه نیز از خورده ریزهای خوراک فرزندان می خورند. » ۲۹ عیسی باو فرمود:« برو، بخاطر این جواب دیو از دخترت بیرون رفته است.» ۳۰ وقتی زن به خانه برگشت دید که دخترش روی تخت خوابیده و دیو او را رها کرده است. ۳۱ عیسی از سرزمین صور برگشت و از راه صیدون و دیکا پولس به دریای جلیل آمد. ۳۲ در آنجا مردی را پیش او آوردند که کر بود و زبانش لکنت داشت. از او درخواست کردند که دست خود را روی آن مرد بگذارد. ۳۳ عیسی آن مرد را دور از جمعیت، به کناری برد و انگشت های خود را در گوشهای او گذاشت و آب دهان انداخته زبانش را لمس نمود، ۳۴ بعد به آسمان نگاه کرده آهی کشید و گفت: « افتح » یعنی « باز شو ». ۳۵ فوراً گوشهای آن مرد باز شد و لکنت زبانش از بین رفت و خوب حرف میزد. ۳۶ عیسی به آنان دستور داد که به کسی چیزی نگویند، اما هر چه او بیشتر ایشان را از این کار باز می داشت آنها بیشتر آنرا پخش می کردند. ۳۷ مردم که بی اندازه متحیر شده بودند می گفتند: « او همه کارها را بخوبی انجام داده است ــ کرها را شنوا و لالها را گویا می کند.»
   مرقس باب ۸ آیه ۱ تا ۹ 
   ۱ در آن روزها بار دیگر جمعیت زیادی دور عیسی جمع شد و چون غذائی نداشتند عیسی شاگردان را خواند و به ایشان فرمود: ۲ « دل من بحال این جمعیت میسوزد. سه روز است که آنها بامن هستند و چیزی برای خوردن ندارند. ۳ اگر آنها را گرسنه به منزل بفرستیم دربین راه از حال خواهند رفت، چون بعضی از آنها از راه دور آمده اند.» ۴ شاگردان در جواب گفتند:« چگونه می توان در این بیابان برای آنها غذا تهیه کرد؟» ۵ عیسی پرسید: « چند نان دارید؟» آنها جواب دادند:« هفت نان.» ۶ پس به مردم دستور داد روی زمین بنشینند. آنگاه هفت نان را گرفت و بعد از شکرگزاری به درگاه خدا نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند، شاگردان نان ها را بین مردم تقسیم کردند. ۷ همچنین چند ماهی کوچک داشتند.عیسی خدا رابرای آنها شکر کرد و دستور داد آنها را بین مردم تقسیم نمایند. ۸ همه خوردند و سیر شدند و هفت زنبیل پر از خرده های باقی مانده جمع کردند. ۹ آنها در حدود چهار هزار نفر بودند. عیسی ایشان را مرخص فرمود.
   مرقس باب ۸ آیه ۲۲ تا ۲۶ 
   ۲۲ عیسی و شاگردان به بیت صیدا رسیدند. در آنجا کوری را پیش عیسی آوردند و از او خواهش کردند که دست خود راروی آن کور بگذارد. ۲۳ او دست کور را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. بعد به چشمهایش آب دهان مالید و دستهای خود را روی او گذاشت و پرسید« آیا چیزی می بینی؟» ۲۴ او به بالا نگاه کرد و گفت« مردم را مثل درختهائی می بینم که حرکت می کنند.» ۲۵ عیسی دوباره دستهای خود را روی چشمهای او گذاشت . آن مرد با دقت نگاه کرد و شفا یافت و دیگر همه چیز را بخوبی می دید. ۲۶ عیسی او را به منزل فرستاد و به او فرمود که به آن ده برنگردد.
   مرقس باب ۹ آیه ۱۴ تا ۲۹ 
   ۱۴ وقتی آنها نزد سایر شاگردان رسیدند جمعیت بزرگی را دیدند که دور آنها ایستاده اند و ملایان یهود با ایشان مباحثه می کنند. ۱۵ همین که جمعیت عیسی را دیدند با تعجب فراوان دوان دوان به استقبال او رفتند و به او سلام کردند. ۱۶ عیسی از ایشان پرسید« در باره چه چیز با آنها بحث می کنید؟» ۱۷ مردی از میان جمعیت گفت:« ای استاد، من پسرم را پیش تو آوردم. او گرفتار روح پلیدی شده و نمی تواند حرف بزند. ۱۸ در هر جا که روح به او حمله می کند او را به زمین می اندازد، دهانش کف می کند، دندان بهم می ساید و تمام بدنش خشک می شود. از شاگردان تو درخواست کردم آن را بیرون کنند اما نتوانستند.» ۱۹ عیسی به آنها گفت« شما چقدر بی ایمان هستید! تا کی باید با شما باشم و تا کی باید متحمل شما گردم؟ او را پیش من بیاورید.» ۲۰ آنها آن پسر را پیش او آوردند. روح بمحض این که عیسی را دید پسر را دچار حمله سختی ساخت. پسر بر زمین افتاد و دهانش کف کرده و دست و پا میزد. ۲۱ عیسی از پدر او پرسید« چند وقت است که این حالت برای او پیش آمده؟» پدر جواب داد« از بچگی. ۲۲ اغلب اوقات این روح او را در آب و آتش می انداخت بطوری که نزدیک بود او را تلف سازد. اما اگر برایت مقدور است بما ترحم نموده کمک کن.» ۲۳ عیسی فرمود« اگر بتوانی ایمان بیاوری، برای کسی که ایمان دارد همه چیز ممکن است.» ۲۴ آن پدر فوراً با صدار بلند گفت« من ایمان دارم ولی ایمانم کم است. آن را زیاد گردان.» ۲۵ وقتی عیسی دید که مردم جمع می شوند با پرخاش به روح ناپاک فرمود« ای روح کر و لال ، بتو فرمان می دهم که از او بیرون بیائی و هیچوقت به او داخل نشوی.» ۲۶ آن روح نعره ای زد و پسر را به تشنج انداخت و از او بیرون آمد و رنگ آن پسر مانند رنگ مرده شد بطوریکه عده ای می گفتند« او مرده است». ۲۷ اما عیسی دستش را گرفت و او را بلندکرد و او سرپا ایستاد. ۲۸ عیسی به خانه رفت و شاگردانش در خلوت از او پرسیدند« چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟» ۲۹ عیسی فرمود« برای بیرون کردن این گونه ارواح وسیله ای جز دعا وجود ندارد.»

۱۳۹۳ دی ۲۳, سه‌شنبه

اسلام و حقوق بشر بخش سی

بهر صو رت با توجه به عدم بلوغ رواني و عقلي كودك در سن 9 سالگي، شوهر دادن او و بار كردن مسئوليتهاي افراد بالغ بر او، تضييع حقوق انساني اوست.
-تز ويج كودك: در اسلام پدر يا جد پدري مي تواند كودك غيربالغ (دختر يا پسر) را شوهر يا زن بدهد و كودكان هنگاميكه بالغ شدند موظفند كه آن ، ازدواج بدون اختيار را محترم بشمارند (اهل سنت: مغني ج 7 ص 392 شيعه : عروه الوثقي ج 2 ص 699 و رساله هاي توضيح المسائل). پايه ي اين حكم ازدواج پيامبر با عايشه ي 6 ساله است. اين حكم، حق انتخاب فرد در
يكي از اساسيترين امور زندگيش را از او سلب مي كند.
با توجه به آيات و روايات ذكر شده و دهها روايت ديگر، از زن چه مي ماند؟؟ تقريبا هيچ. در اسلام، زنان موقعيتي تقريبا شبيه كنيز دارند.
كمي از كنيز بالاترند. و بسياري از حقوق اساسي و آزاديهاي آنان حذف يا محدود شده است. اكنون متوجه مي شويد كه نظرات طالبان در مورد زنان، برگرفته از متن اسلام است و البته نظرات علماي گذشته و حال شيعه و سني نيز همين است. مثلا يكي از مراجع فعلي شيعه مي گفت در اسلام زنان كنيز مردانند. و يا در سال 41 به بعد آيه الله خميني بشدت با دادن حق راي به زنان مخالفت نمود و اينكار را موجب فساد در جامعه مي دانست.
مثلا در سخنراني سال 43 مي گويد: " مگر با چهار تا زن فرستادن به مجلس ترقى حاصل مى شود؟.. ما مى گوئيم اينها را فرستادن در اين مراكز جز فساد چيزى نيست ، شما بعد تجربه كنيد، ببينيد بعد از ده سال ، بيست سال ، سى سال ديگر اينها را بفرستند، به خيال خودتان ، ببينيد اگر شما جز فساد چيز ديگرى ديديد؟ " (صحيفه ي نور ج 1)
در سال 41 نيز خميني بهمراه 8 تن ديگر از مراجع در اعلاميه اي حكم تحريم شركت زنان را در انتخابات صادر كردند:
چو ن دولت آقاى علم با شتابزدگى عجيبى بدون تفكر در اصول قانون اساسى و در لوازم مطالبى كه اظهار كرده اند ، زن ها را در انتخاب شدن وانتخاب كردن به صورت تصويبنامه حق دخالت داده ، لازم شد به ملت مسلمان تذكراتى داده شود... روحانيت ملاحظه مى كند كه دولت مذهب رسمى كشور را ملعبه خود قرار داده و در كنفرانس ها اجازه مى دهد كه گفته شود قدم هائى براى تساوى حقوق زن و مرد برداشته شده در صورتى كه هر كس به تساوى حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اينها كه جزء
احكام ضرورى اسلام است معتقد باشد و لغو نمايد، اسلام تكليفش را تعيين كرده است (يعني مرگ).... روحانيون با صراحت مى گويند:
تصويبنامه اخير دولت راجع به شركت نسوان در انتخابات از نظر شرع بى اعتبار و از نظر قانون اساسى لغو است... امضاء: مرتضى الحسينى النگرودى - احمد الحسينى الزنجانى - محمدحسين طباطبائى - محمد الموسوى اليزدى - محمد رضا الموسوى الگلپايگانى - سيدكاظم شريعتمدارى - روح الله الموسوى الخمينى - هاشم الاملى - مرتضى الحائرى
. ( نور ج 1 صحيفه ي )

۱۳۹۳ دی ۲۱, یکشنبه

بخش هایی از عهد جدید درباره معجزات پاره 1

  متی باب ۸ آیه ۵ تا ۱۳ 
   ۵ در آن وقت که عیسی به کفرناحوم وارد می شد یک سروان رومی جلو آمد و با التماس به او گفت : ۶ « ای آقا، غلام من مفلوج در خانه افتاده است و سخت درد می کشد .» ۷ عیسی فرمود: « من می آیم و او را شفا می دهم » ۸ اما آن سروان در جواب گفت: « ای آقا، من لایق آن نیستم که تو به زیر سقف خانه من بیائی. فقظ دستور بده و غلام من شفا خواهد یافت . ۹ چون خود من یک مأمور هستم و سربازانی هم زیر دست خویش دارم .وقتی به یکی می گویم « برو » می رود و به دیگری می گویم « بیا » می آید و وقتی به نوکر خود می گویم: « این کار را بکن » می کند .» ۱۰ عیسی از شنیدن این سخنان تعجب کرد و به مردمی که به دنبال او آمده بودند فرمود: « به شما می گویم که من چنین ایمانی در میان قوم اسرائیل هم ندیده ام ۱۱ بدانید که بسیاری از مشرق و مغرب آمده با ابراهیم و اسحاق و یعقوب در پادشاهی آسمانی بر سر یک سفره خواهند نشست ۱۲ اما کسانی که برای این پادشاهی تولد یافتند به بیرون در ظلمت، جائیکه گریه و فشار دندان است ، افکنده خواهند شد .» ۱۳ سپس عیسی به آن سروان گفت :« برو، مطابق ایمانت به تو داده شود. » در همان لحظه غلام او شفا یافت .
   متی باب ۹ آیه ۲۷ تا ۳۱ 
   ۲۷ در حالیکه عیسی از آنجا می گذشت دو کور به دنبال او رفتند و فریاد می کردند « ای پسر داود، به ما رحم کن » ۲۸ و وقتی او به خانه رسید آن دو نفر پیش او آمدند. عیسی از آنها پرسید: « آیا ایمان دارید که من قادر هستم این کار را انجام ده ؟ » آنها گفتند « بل ، ای آقا» ۲۹ پس عیسی چشمان آنها را لمس کرد و فرمود: « بر طبق ایمان شما برایتان انجام بشود» ۳۰ و چشمان آنها باز شد. عیسی با اصرار از آنها خواست که در باره این موضوع چیزی به کسی نگویند. ۳۱ اما همینکه از خانه بیرون رفتند در تمام آن نواحی در باره او صحبت کردند.
   متی باب ۱۱ آیه ۳ تا ۵ 
   ۳ پرسید: « آیا تو همان شخصی هستی که قرار است بیاید یا ما در انتظار شخص دیگری باشیم؟» ۴ عیسی در جواب گفت: « بروید و آنچه را که می بینید و می شنوید به یحیی بگوئید: ۵ کوران بینائی خود را باز می یابند، لنگان براه می افتند و جذامیان پاک می گردند، کران شنوا و مردگان زنده می شوند و به بینوایان بشارت داده می شود.
   متی باب ۱۷ آیه ۲۴ تا ۲۷ 
   ۲۴ در موقع ورود عیسی و شاگردان به کفرناحوم کسانی که مأمور وصول مالیات برای معبد بودند پیش پطرس آمده از او پرسیدند: « آیا استاد تو مالیات معبد را نمی پردازد ؟» ۲۵ پطرس گفت: « البته! » وقتی پطرس به خانه رفت قبل از اینکه چیزی بگوید عیسی به او گفت: « ای شمعون، به نظر تو پادشاها ن جهان از چه کسانی باج و خراج می گیرندـ از ملت خود یا از بیگانگان؟» ۲۶ پطرس گفت: « از بیگانگان »، عیسی فرمود: « در این صورت خود ملت معاف است ، ۲۷ اما برای اینکه این اشخاص لغزش نخورند برو و قلابی به دریا بینداز، وقتی دهان اولین ماهی صید شده را باز کنی سکه ای در آن خواهی یافت. آن را بردار و بابت مالیات من و خودت به آنها بده . »

۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه

اسلام و حقوق بشر بخش بیست و نه

- نفقه ي زن با شوهر است.
 اين حكم نيز كه روحانيون آنرا بعنوان مزيتي براي زن مطرح مي كنند توهين بزرگي به زن است. بردگان، كنيزان، كودكان
و ناتوانانند كه محتاج خرجي بابا يا ارباب هستند نه انساني كامل و بالغ و توانا چون همسر. اگر زن و مرد مساوي اند، كه هستند، معني ندارد كه يكي مخارج ديگري را بپردازد. در يك ازدواج برابر، هر دوي زن و مرد در پرداخت مخارج مشترك زندگي مسئولند و انسانيت اقتضاء مي كند كه اگر يكي از طرفين ناتوان يا بيكاراست، طرف مقابل به او كمك كند تا از مشكل
خارج  شود  چه زن باشد و چه مرد . بنابراين زن هم مي تواند مسئول نفقه ي مرد باشد.
- شها دت دو زن برابر يك مرد است و در بعضي موارد اصلا شهادت زن پذيرفته نيست.
زن نصف مرد ارث مي برد.
- خونبها ي زن نصف مرد است. اگر مردي به عمد زني را بكشد. قصاص نمي شود و نصف خونبها ر ا مي پردازد. اما بالعكس اگر زني مردي را بكشد قصاص مي شود يا كل خونبها را مي پردازد. البته اخيرا جمهوري اسلامي اين حكم را نيز تغيير داده است. اينكار نيز در جهت حفظ قدرت است.
حتي روحانيون حاكم هم فهميده اند كه اين احكام قابل اجرا نيستند بنابراين يك يك آنها را كنار مي گذارند تا قدرت خويش را دوام بخشند. 
- بلو غ عقلي دختر در 9 سالگي: در اسلام بلوغ جنسي دختر(توانائي بار دارشدن) با بلوغ عقلي يكسان گرفته شده است كه از نظر علمي غلط است. دختر 9 ساله همان مسئوليتهاي شرعي و قانوني را دارد كه يك فرد 40 ساله. در صورتيكه دختر در سن 9 سالگي كودكي بيش نيست و حتي بلوغ رواني- جنسي هم نيافته و در ك درستي از مسائل جنسي و بارداري و شوهر و فرزند و خانواده ندارد. متاسفانه بر اساس اين حكم اسلام، در طول تاريخ، اين كودكان را شوهر مي دادند و از آنان مسئوليتهاي سنگين طلب مي كردند و آنها را در مقابل دادگاه چون فردي بالغ مورد بازخواست قرار مي دادند. اين حكم بر اساس رفتار پيامبر است كه عايشه را درسن 6 سالگي براي خود عقد كرد در حاليكه خود بيش از 50 سال سن داشت و در 7 سالگي با او زناشوئي انجام داد (تاريخ طبري ج 4ص 1292 ). درصورتيكه عايشه در سني نبود كه بتواند تصميم بگيرد. عايشه مي گويد روزي پيامبر به خانه ي ما آمد. من داشتم بازي مي كردم . مادرم آمد. دست مرا گرفت و صورتم را شست (دقت كنيد كه تا چه حد كودك بوده است)
و مرا كشيد و نزد پيامبر آورد و پيامبر با من زناشوئي انجام داد. و هنگاميكه مي خواستم به خانه ي پيامبر بروم اسباب بازيهاي خودم را نيز همراه بردم. (تاريخ طبري ج 4ص 1292)

۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

بخش هایی از کتاب مقدس درباره نزاع

امثال باب ۱۲ آیه ۱۲ 
   ۱۲ تنها چیزی که مردم شریر می خواهند، این است که کارهای ظالمانه انجام دهند، امّا کارهای مردم نیک نتایج خوبی خواهد داشت.
   امثال باب ۱۶ آیه ۲۸ 
   ۲۸ شخص گمراه، جنگ و ستیز برپا می کند و آدم سخن چین، دوستان خوب را از هم جدا می سازد.
   امثال باب ۱۸ آیه ۱۹ 
   ۱۹ به دست آوردن دلِ خویشاوندی که رنجیده، سخت تر است از تصرّف یک شهر مستحکم. مشاجره خویشاوندان دیوار جدایی بین آنها ایجاد می کند.
   امثال باب ۲۰ آیه ۳ 
   ۳ دوری از نزاع برای انسان عزّت می آورد. فقط آدمهای احمق هستند که نزاع برپا می کنند.
   امثال باب ۲۸ آیه ۲۵ 
   ۲۵ حرص و طمع باعث جنگ و جدال می شود، امّا توکّل نمودن بر خداوند، انسان را کامیاب می سازد.
   متی باب ۵ آیه ۲۵ 
   ۲۵ با مدعی خود وقتی که هنوز در راه دادگاه هستی صلح نما والا آن مدعی تو را به دست قاضی خواهد سپرد و قاضی تو را به دست زندانبان خواهد داد و به زندان خواهی افتاد.
   متی باب ۵ آیه ۳۹ تا ۴۱ 
   ۳۹ اما من به شما می گویم به کسی که به تو بدی می کند بدی نکن و اگر کسی بر گونه راست تو سیلی می زند گونه دیگر خود را بطرف او بگردان. ۴۰ هر گاه کسی تو را برای گرفتن پیراهنت به دادگاه بکشاند کت خود را هم به او ببخش. ۴۱ هر گاه شخصی تو را به پیمودن یک میل راه مجبور نماید دو میل با او برو.
   مرقس باب ۳ آیه ۲۴ تا ۲۵ 
   ۲۴ اگر در مملکتی تفرقه باشد آن مملکت نمی تواند دوام بیاورد ۲۵ و اگر در خانواده ای تفرقه بیافتد آن خانواده نمی تواند پایدار بماند .
   مرقس باب ۱۰ آیه ۳۴ تا ۳۶ 
   ۳۴ آنها او را مسخره خواهند نمود و به رویش آب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند کشت، اما پس از سه روز دوباره زنده خواهد شد.» ۳۵ یعقوب و یوحنا ــ پسران زبدی ــ پیش آمده گفتند « ای استاد، ما می خواهیم که آنچه از تو درخواست می کنیم برای ما انجام دهی.» ۳۶ به ایشان گفت« چه می خواهید برایتان بکنم؟»