جان
واژه ”جان“ در کتاب مقدّس معمولا به معنی ”زندگی“ است یعنی در بر گیرنده گذران زندگی شخص و خود زندگی است. وقتی سراینده مزمور میگوید، جان مرا بر میگرداند (مزمور ۲۳: ۳)، منظور وی این است که ”خداوند زندگی مرا احیا و تازه میکند“. این عامیانهترین مفهوم ”جان“ است.
گرچه در کتاب مقدّس برخی از آیات وجود دارند که مفهوم آنها بسیار خاص به نظر میرسد. موسی گفت: پس یهُوَه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما، یعنی با تمام وجودیت و نفس خود وی را محبت کن (تثنیه ۶: ۵). پولس مینویسد: روح و نفس و بدن شما (کل موجودیت شما) تماما بیعیب محفوظ باشد (اول تسالونیکیان ۵: ۲۳). این آیات حاکی از این است که جنبههای متمایزی در زندگی انسان وجود دارد: جنبههای روحانی و اخلاقی که به روح مربوط میشود؛ جنبههای احساسی و ذهنی که به جان یا شخصیت مربوط میشود؛ و سرانجام جنبههای جسمانی که شامل بدن میشود. این جنبهها در طی حیات نمیتوانند به آسانی از هم جدا شوند؛ اما در هنگام مرگ، چنین اتفاقی خواهد افتاد. بدن جسمانی خواهد مُرد، اما جان و روح همچنان به حیات خود ادامه خواهند داد.
در کتاب مقدّس بجای واژه جان اغلب از دو واژه دیگر نیز استفاده شده است: ”قلب“ یا دل، و ”ذهن“ یا فکر. همه این واژهها یعنی قلب، ذهن، و جان نشان دهنده زندگی باطنی و اساس شخصیت یک شخص است. خداوند به زندگی باطنی ما یعنی به انگیزهها، تمایلات، و نیت ما بیشتر از رفتارهای ظاهری ما علاقه مند است. اگر باطن ما درست باشد، رفتار و واکنشهای بیرونی ما نیز درست خواهد بود.
جسم
با توجه به ترجمه قدیمی فارسی، واژه ”جسم“ در عهد جدید به دو معنی به کار رفته است. این دو معنی را میتوان بر اساس زمینه و چار چوب متن تعیین کرد.
واژه جسم میتواند به معنی بدن باشد. برای مثال در متن رومیان ۸: ۱۰-۱۱ واژه جسم به معنی بدن به کار رفته است.
دومین معنی واژه جسم، اشاره به طبیعت گناه آلود است. جسم یا بدن ما به خودی خود گناه آلود نیست؛ اما پولس اغلب طبیعت گناه آلود ما را ”جسم“ میخواند. برای مثال در رومیان ۷: ۵، ۱۸، ۲۵ و ۸: ۳- و ۱۲ و اول قرنتیان ۵: ۵، غلاطیان ۵: ۱۶-۱۷، ۱، ۲۴، ۶: ۸ این واژه در این معنا به کار رفته است (در ترجمه انگلیسی هر گاه واژه جسم چنین معنایی دارد، به جای آن عبارت ”طبیعت گناه آلود“ به کار رفته است).
این دو معنی کلمه ”جسم“ با یکدیگر بسیار متفاوتند. هنگامی که واژه جسم به معنی بدن به کار میرود، معنی منفی در آن نهفته نیست. بدنهای ما جنبه شرارت آمیز یا گناه آلود ندارند، چرا که ما به صورت خدا آفریده شدهایم (پیدایش ۱: ۲۷).
در واقع آنچه که بد است، طبیعت گناه آلود یا خواستههای گناه آلود ما هستند. این خواستهها باعث میشوند که ما مرتکب گناه شویم (یعقوب ۱: ۱۴-۱۵). بنابراین، هنگامی که واژه جسم در معنی طبیعت گناه آلود ما به کار میرود، معنایی کاملا متفاوت با بدن دارد. طبیعت گناه آلود ما پلید است، اما بدنهای ما چنین نیست.
هنگامی که روحالقدس بدن ما را تحت اختیار خود میگیرد، ما به اشخاصی درستکار تبدیل میشویم. اما هنگامی که طبیعت گناه آلودمان، بدنمان را تحت اختیار خود میگیرد، از ما رفتار گناه آلود سر میزند (رومیان ۶: ۱۲-۱۳).
واژه ”جان“ در کتاب مقدّس معمولا به معنی ”زندگی“ است یعنی در بر گیرنده گذران زندگی شخص و خود زندگی است. وقتی سراینده مزمور میگوید، جان مرا بر میگرداند (مزمور ۲۳: ۳)، منظور وی این است که ”خداوند زندگی مرا احیا و تازه میکند“. این عامیانهترین مفهوم ”جان“ است.
گرچه در کتاب مقدّس برخی از آیات وجود دارند که مفهوم آنها بسیار خاص به نظر میرسد. موسی گفت: پس یهُوَه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما، یعنی با تمام وجودیت و نفس خود وی را محبت کن (تثنیه ۶: ۵). پولس مینویسد: روح و نفس و بدن شما (کل موجودیت شما) تماما بیعیب محفوظ باشد (اول تسالونیکیان ۵: ۲۳). این آیات حاکی از این است که جنبههای متمایزی در زندگی انسان وجود دارد: جنبههای روحانی و اخلاقی که به روح مربوط میشود؛ جنبههای احساسی و ذهنی که به جان یا شخصیت مربوط میشود؛ و سرانجام جنبههای جسمانی که شامل بدن میشود. این جنبهها در طی حیات نمیتوانند به آسانی از هم جدا شوند؛ اما در هنگام مرگ، چنین اتفاقی خواهد افتاد. بدن جسمانی خواهد مُرد، اما جان و روح همچنان به حیات خود ادامه خواهند داد.
در کتاب مقدّس بجای واژه جان اغلب از دو واژه دیگر نیز استفاده شده است: ”قلب“ یا دل، و ”ذهن“ یا فکر. همه این واژهها یعنی قلب، ذهن، و جان نشان دهنده زندگی باطنی و اساس شخصیت یک شخص است. خداوند به زندگی باطنی ما یعنی به انگیزهها، تمایلات، و نیت ما بیشتر از رفتارهای ظاهری ما علاقه مند است. اگر باطن ما درست باشد، رفتار و واکنشهای بیرونی ما نیز درست خواهد بود.
جسم
با توجه به ترجمه قدیمی فارسی، واژه ”جسم“ در عهد جدید به دو معنی به کار رفته است. این دو معنی را میتوان بر اساس زمینه و چار چوب متن تعیین کرد.
واژه جسم میتواند به معنی بدن باشد. برای مثال در متن رومیان ۸: ۱۰-۱۱ واژه جسم به معنی بدن به کار رفته است.
دومین معنی واژه جسم، اشاره به طبیعت گناه آلود است. جسم یا بدن ما به خودی خود گناه آلود نیست؛ اما پولس اغلب طبیعت گناه آلود ما را ”جسم“ میخواند. برای مثال در رومیان ۷: ۵، ۱۸، ۲۵ و ۸: ۳- و ۱۲ و اول قرنتیان ۵: ۵، غلاطیان ۵: ۱۶-۱۷، ۱، ۲۴، ۶: ۸ این واژه در این معنا به کار رفته است (در ترجمه انگلیسی هر گاه واژه جسم چنین معنایی دارد، به جای آن عبارت ”طبیعت گناه آلود“ به کار رفته است).
این دو معنی کلمه ”جسم“ با یکدیگر بسیار متفاوتند. هنگامی که واژه جسم به معنی بدن به کار میرود، معنی منفی در آن نهفته نیست. بدنهای ما جنبه شرارت آمیز یا گناه آلود ندارند، چرا که ما به صورت خدا آفریده شدهایم (پیدایش ۱: ۲۷).
در واقع آنچه که بد است، طبیعت گناه آلود یا خواستههای گناه آلود ما هستند. این خواستهها باعث میشوند که ما مرتکب گناه شویم (یعقوب ۱: ۱۴-۱۵). بنابراین، هنگامی که واژه جسم در معنی طبیعت گناه آلود ما به کار میرود، معنایی کاملا متفاوت با بدن دارد. طبیعت گناه آلود ما پلید است، اما بدنهای ما چنین نیست.
هنگامی که روحالقدس بدن ما را تحت اختیار خود میگیرد، ما به اشخاصی درستکار تبدیل میشویم. اما هنگامی که طبیعت گناه آلودمان، بدنمان را تحت اختیار خود میگیرد، از ما رفتار گناه آلود سر میزند (رومیان ۶: ۱۲-۱۳).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر