۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

سخنان عیسی مسیح وتمثیل شبان نیکو

مَثَل آغل گوسفندان
 ۱ « یقین بدانید هر که از در به آغل گوسفندان وارد نشود بلکه از راه دیگری بالا برود او دزد و راهزن است.  ۲ اما کسی که از در وارد شود شبان گوسفندان است.  ۳ دربان در را برای او باز می کند و گوسفندان صدایش را میشنوند. او گوسفندان خود را به نام می خواند و آنان را بیرون میبرد.  ۴ وقتی گوسفندان خود را بیرون می برد خودش در جلوی آنها حرکت می کند و گوسفندان به دنبالش می روند زیرا صدای او را می شناسند.  ۵ به دنبال غریبه نمی روند بلکه از او می گریزند زیرا صدای غریبه ها را نمی شناسند.»  ۶ عیسی این مثل را برای ایشان آورد ولی آنها مقصود او را نفهمیدند.
  شبان نیکو
 ۷ پس عیسی بار دیگر به آنها گفت:« یقین بدانید که من برای گوسفندان در هستم.  ۸ همۀ کسانیکه قبل از من آمدند دزد و راهزن بودند و گوسفندان به صدای آنان گوش ندادند.  ۹ من در هستم، هر که بوسیلۀ من وارد شود نجات می یابد و به داخل و خارج می رود و علوفه پیدا می کند.  ۱۰ دزد می آید تا بدزدد، بکشد و نابود سازد. من آمده ام تا آدمیان حیات یابند و آن را به طور کامل داشته باشند.  ۱۱ من شبان نیکو هستم، شبان نیکو جان خود را برای گوسفندان فدا می سازد  ۱۲ اما مزدوری که شبان نیست و گوسفندان به او تعلق ندارند وقتی ببیند که گرگ به گله حمله می کند و گوسفندان را پراکنده می سازد.  ۱۳ او می گریزد چون مزدور است و به فکر گوسفندان نیست.  ۱۴ من شبان نیکو هستم، من گوسفندان خود را می شناسم و آنها هم مرا می شناسند.  ۱۵ همانطور که پدر مرا می شناسد، من هم پدر را می شناسم و جان خود را در راه گوسفندان فدا می سازم.  ۱۶ من گوسفندان دیگری هم دارم که از این گله نیستند، باید آنها را نیز بیاورم. آنها صدای مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد.  ۱۷ پدرم مرا دوست دارد زیرا من جان خود را فدا می کنم تا آنرا بار دیگر باز یابم.  ۱۸ هیچکس جان مرا از من نمیگیرد، من به میل خود آنرا فدا می کنم. اختیار دارم که آنرا فدا سازم و اختیار دارم آنرا باز بدست آورم. پدر این دستور را به من داده است.»  ۱۹ به خاطر این سخنان، بار دیگر در بین یهودیان دو دستگی بوجود آمد.  ۲۰ بسیاری از آنان گفتند:« او دیو دارد و دیوانه است. چرا به سخنان او گوش می دهید؟»  ۲۱ دیگران گفتند:« کسی که دیو دارد نمی تواند این طور سخن بگوید. آیا دیو می تواند چشمان کور را باز نماید؟»
  یهودیان عیسی را نمی پذیرند
 ۲۲ وقتی عید تقدیس در اورشلیم فرا رسید، زمستان بود  ۲۳ و عیسی در صحن معبد و در داخل رواق سلیمان قدم میزد.  ۲۴ یهودیان در اطراف او گرد آمدند و از او پرسیدند:« تا کی ما را در بی تکلیفی نگاه می داری؟ اگر مسیح هستی آشکارا بگو.»  ۲۵ عیسی گفت:« من به شما گفته ام اما شما باور نمی کنید. کارهائی که بنام پدر انجام می دهم بر من شهادت میدهند.  ۲۶اما شما چون گوسفندان من نیستید ایمان نمی آورید.  ۲۷ گوسفندان من صدای مرا میشنوند و من آنها را می شناسم و آنها به دنبال من می آیند.  ۲۸ من به آنها حیات جاودان می بخشم و آنها هرگز هلاک نخواهند شد و هیچ کس نمی تواند آنها را از دست من بگیرد.  ۲۹ پدری که آنان را به من بخشیده است از همه بزرگتر است و هیچ کس نمی تواند آنها را از دست پدر من بگیرد. ۳۰ من و پدر یک هستیم.»  ۳۱ بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند.  ۳۲عیسی به آنها گفت:« من از جانب پدر کارهای نیک بسیاری در برابر شما انجام داده ام. به خاطر کدامی ک از آنها مرا سنگسار می کنید؟»  ۳۳ یهودیان در جواب گفتند:« برای کارهای نیک نیست که می خواهیم تو را سنگسار کنیم بلکه به خاطر کفر تو است. تو که یک انسان هستی ادعای الوهیت می کنی!»  ۳۴ عیسی در جواب گفت:« مگر در شریعت شما نوشته نشده است که شما خدایان هستید؟  ۳۵ اگر خدا کسانی را که کلام او را دریافت کردند خدایان خوانده است و ما می دانیم که کلام خدا هرگز باطل نمی شود،  ۳۶ پس چرا به من که پدر ، مرا برگزیده و به جهان فرستاده است نسبت کفر می دهید وقتی می گویم پسر خدا هستم؟  ۳۷ اگر من کارهای پدرم را بجا نمی آورم به من ایمان نیاورید  ۳۸ و اما اگر کارهای او را انجام می دهم حتی اگر به من ایمان نمی آورید به کارهای من ایمان بیاورید تا بدانید و مطمئن شوید که پدر در من است و من در او.»  ۳۹ پس بار دیگر آنها می خواستند او را دستگیر کنند اما از نظر ایشان دور شد.  ۴۰ باز عیسی از رود اردن گذشته به جائیکه یحیی قبلاً تعمید می داد رفت و در آنجا ماند.  ۴۱ بسیاری از مردم پیش او آمدند و گفتند:« یحیی هیچ معجزه ای نکرد اما آنچه او در بارۀ این مرد گفت راست بود.»  ۴۲ در آنجا بسیاری به عیسی گرویدند.
عهد جدید ،انجیل یوحنا،بخش ده آیات 1 تا 42
نوشته شده توسط مریم میرزایی و علیرضا قدسیه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر